توضیحات
کتاب ده نفر قزلباش – جلد اول نوشته حسین مسرور، یکی از رمانهای ارزشمند و مهم تاریخی ایرانی است که اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران را در دوره صفوی به ویژه در سالهای حکومت شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس روایت میکند.
داستان کتاب حاضر از زمانی شروع میشود که پس از قرنهای زیادی تسلط حکومتهای مختلف و بیگانه بر گوشه و کنار ایران، صفویان با در اختیار داشتن دو سلاح تشیع و ایرانیت به پا خاستند تا ایران از هم گسیخته را یکپارچه و متحد و دست بیگانگان را از آن کوتاه کنند. لیک دشمنان زیادی مانند ازبکها، عثمانیها و دولتهای غربی نمیتوانستند آرام بنشینند… ده قزلباش که از سوی شاه طهماسب صفوی به ماموریت مهمی رفتهاند. جریان رمان ده نفر قزلباش از جایی آغاز میشود که حرمخانهٔ سلطنتی شاه طهماسب، در ارگ تربت حیدریه، به محاصرهٔ عبدالله خان ازبک درآمده است. شاه طهماسب که تسلیم حرمخانه به اُزبکهای ضدشیعه را فاجعهای بزرگی میداند، به 18 قزلباش (سربازان ارتش صفویه) داوطلب، فرمان میدهد شب و روز حرکت کنند و در مدت زمان کوتاهی از قزوین به تربت حیدریه برسند. آنان باید به هر نحوی شده از صف محاصره ازبکها عبور کنند و حکم مرگ زنان حرمسرای سلطنتی را به دست رئیس قراولان خاصه برسانند. از 18 سربازی که برای این کار داوطلب شده بودند، 8 قزلباش کشته میشوند و 10 نفر خودشان را به ارگ سلطتنی میرسانند.
کتاب ده نفر قزلباش از مهمترین الگوهای رمان تاریخی فارسی است. وقایع از زمان شاه طهماسب اول شروع و به شاهان دیگر این سلسله ختم میشود که در سالهای بعد از شهریور 1320 منتشر شده است. حسین مسرور، نویسنده این اثر، که او را میتوان از بزرگترین نویسندگان داستانهای تاریخی ایران دانست، در این اثر، توانایی برجستهای در روایت ماجرا، پرورش شخصیتها، کاربرد زبان مخصوص عصر صفوی و بیان دقیق اوضاع اجتماعی و اداری و شیوههای گوناگون زندگی در آن دوران از خود نشان میدهد.
نویسنده | حسین مسرور |
شابک | 9786226041249 |
ناشر | انتشارات پر |
موضوع | رمان و داستان ایرانی تاریخی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 1496 |
تعداد جلد | 2 |
سایر توضیحات | در بخشی از کتاب ده نفر قزلباش – جلد اول میخوانید:
یک ماه از این تاریخ گذشت و مردم فراری کمکم به شهر بازگشته، در گوشه و کنار جایگیر شدند. فرماندهی عثمانلو دستور داشت که با تبریزیان به ملایمت رفتار کرده از آنان دلجویی کند، بنابراین شهر میرفت به حالت عادی خود بازگردد. یک شب احمدپاشا بلوکباشی سیواس نزد عثمان پاشا آمده گفت: دو روز است پسرم گم شده و هر چه کوشش کردهام پیدا نشده است. یک نفر تبریزی میگفت دیدم با چند نفر جوان سپاهی به شکار میرفت. عثمانپاشا گفت: دستور داد مراقبت کنند و پسر بلوک باشی را هر جا هست به او برسانند. اما چند روزی نگذشته بود که متفرقهی آغاسی به عنوان پاشا شکایت آورد که برادرش یوسف پاشا گم شده و اثری از او به دست نیامده است. عثمان پاشا دیوان بیگی یا داورغه ترک را طلبیده، فرمان داد که کوشش کرده گمشدگان را بجوید و از تفرقهی لشکریان و از رفتن ایشان به جاهای خطرناک ممانعت به عمل آورد. اما چند روز دیگر سه نفر از معاریف لشکر ترک که هر یک دستهی بزرگی را اداره میکردند از میانه ناپدید شده، شب به منزلگاه خود بازگشت نکردند. یکی از این سه نفر امیر سنجق ارزروم بود که یک تومان لشکر همراه داشت و در جنگ تبریز پیش قدم شده، از راه شنب غازان وارد شهر شده بود. |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.