توضیحات
«کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم» داستان دختری است که بعد از سالها معشوقه دوران کودکی خود را پیدا میکند اما او دچار تغییرات زیادی شده و خود را درگیر جلسات و مراسم هایی در مورد مادر طبیعت و مذهب کرده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم. هوای زمستانی اشک های روی گونه هایم را سرد کرد و اشکهایم در آب های سردی که از کنارم می گذشتند، جاری شد. در جایی، این رودخانه به رودخانه ی دیگری می پیوندد تا سرانجام دور از قلب و چشم من، همه شان به دریا بریزند.
باشد که اشک های من تا دور دست بروند تا عشق من هیچ گاه در نیابد روزی برای او گریستم. باشد که اشک های من تا دور دست بروند تا من بتوانم رودخانه پیدرا و همه آنچه را که روزی در کنار هم داشتیم فراموش کنم.
باید جاده ها، کوه ها و دشتهای رویاهایم را فراموش کنم. رویاهایی که هیچ گاه به حقیقت نمی پیوندند.
او گفت: زندگی کن. یادآوری خاطرات کار افراد مسن است.
نویسنده | Paulo Coelho |
ناشر | معیار علم |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | بالکی |
تعداد صفحه | 186 |
نوع چاپ | سیاه و سفید |
گروه سنی | بزرگسال |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.