توضیحات
کتاب شهید نوید روایت زندگی پر از خیر و برکتی است که شانزده تیر سال هزارو سیصد و شصت و پنج در محله ی تهران پارس تهران، آغاز می شود و صحنه ی آخرش، در دل صحرای بوکمال سوریه، رقم می خورد. همان طور که خود شهید نوید آرزو کرده بود. همان طور بی سر، همان طور بی سامان..
در این کتاب، مجموعه ای از روایت ها، از زبان خانواده، دوست و همسر شهید نوید، دست در دست هم گذاشته اند تا آرزوهای جوان هم نسل و هم روزگارخودمان را بهتر بشناسیم.
نویسنده | مرضیه اعتمادی |
ناشر | انتشارات شهید کاظمی |
شابک | 9786222850067 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 208 |
وزن | 235 گرم |
سایر توضیحات | گزیده کتاب: تا بقیه برسند همین جا روی این سکو بنشینم و نفسی تازه کنم. اگر نوید الان این جا بود می نشست کنارم و شروع می کرد به خواندن. یادش به خیر. وقتی توی خانه با هم تنها می شدیم، می آمد می نشست لبه ی اپن آشپزخانه، پاهایش را آویزان می کرد و تکان تکان می داد. بعد هم شروع می کردن به خواندن. من هم که مشغول کارهای خودم بودم. ناهار را آماده می کردم، ظرف های شسته شده را خشک می کردم و می گذاشتم توی کابینت، ادویه ی غذا را می چشیدم و نمکش را پنهان از چشم نوید بیشتر می کردم ولی فکر و حواسم پیش نوید بود. خلوت مادر پسری مان همیشه برکت داشت. برکتش مقتل هایی بود که نویدم می خواند. من هم می نشستم روی صندلی آشپزخانه و دل می دادم به مقتل خوانی هایش. نور و عطر روضه ها و اشک هایی که سر می خوردند روی صورت ماهش، می پیچید توی آشپزخانه ی کوچکمان، می رفت لا به لای طعم خورشت ها و همراه برنج ها قد می کشید و مثل پیچک ، همه ی خانه را می گرفت. مادر خوشبختی بودم که خورشتم با آهنگ روضه های پسرم جا می افتاد، نه؟ |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.