توضیحات
خیلی از بازرگانان در میان جمع خواستند کنیز را بخرند اما دختر به هیچ کدام راضی نشد. دست آخر صاحب کنیز رو کرد به دختر و گفت: پس خودت یکی را انتخاب کن. به این جمع نگاه کن و خودت یکی را از میان آنها انتخاب کن تا تو را به او بفروشم.کنیز به دقت به چهره ی آدمهایی که دور تا دورش را گرفته بودند نگاه کرد و یک دفعه چشمش به علی مجدالدین افتاد که گوشه ای ایستاده بود یک آن احساس کرد قلبش به تپش افتاد. بی اختیار دستش را بلند کرد و انگشتش را به سمت او گرفت…
نویسنده | سیامک گلشیری |
شابک | 978-600-8869-76-4 |
ناشر | هوپا |
موضوع | افسانه |
ردهبندی کتاب | ادبیات فارسی (شعر و ادبیات) |
قطع | رقعی |
نوع جلد | زرکوب |
گروه سنی | بزرگسال |
تعداد صفحه | 176 |
وزن | 300 گرم |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.