توضیحات
یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هّیچکـس نبـود. روزی مـلّاّ بـه خانه ی کدخـدا رفـت
تـا گاوی از او بخـرد. کدخـدا بـدون اینکـه گاو را بـه مـلا نشـان دهـد گفـت: «مـلا جـان! الان گاوهـا
در حـالّ چریـدن هسـتند. مـن بـه تـو اطمینـان میدهـم کـه گاوِ چـاق و سـرحالی از بیـن گلّـه بـرای
تـو جـدا کنـم.» مـلا بـا خـود گفـت: «کدخـدا، امیـن مـردم اسـت پـس مـن بـه او اطمینـان میکنـم.»
پـس پـول گاو را کـه سـی سـکّه بـود بـه کدخـدا داد و گفـت: «حـالا چـه وقتـی بـرای بـردن گاو بیایـم؟»
کدخـدا جـواب داد: «فـردا صبـح بیـا و گاوت را ببـر».
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752146 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های ملانصرالدین |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | 12 |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هّیچکـس نبـود. روزی مـلّاّ بـه خانه ی کدخـدا رفـت تـا گاوی از او بخـرد. کدخـدا بـدون اینکـه گاو را بـه مـلا نشـان دهـد گفـت: «مـلا جـان! الان گاوهـا در حـالّ چریـدن هسـتند. مـن بـه تـو اطمینـان میدهـم کـه گاوِ چـاق و سـرحالی از بیـن گلّـه بـرای تـو جـدا کنـم.» مـلا بـا خـود گفـت: «کدخـدا، امیـن مـردم اسـت پـس مـن بـه او اطمینـان میکنـم.» پـس پـول گاو را کـه سـی سـکّه بـود بـه کدخـدا داد و گفـت: «حـالا چـه وقتـی بـرای بـردن گاو بیایـم؟» کدخـدا جـواب داد: «فـردا صبـح بیـا و گاوت را ببـر». |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.