توضیحات
یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچ کـس نبـود. روزی روزگاری در دهکـده ای همیـن نزدیکیهـا،
مـرد فقیـر و ناتوانـی بـه همـراه زن و بچّـه اش در خانـه خرابه ای زندگـی میکـرد. بـه هـرجایـی کـه میشـد
بـرای کار سـر مـی زد و میگفـت: «بـه مـن کار دهیـد در عوضـش فقـط غـذا میخواهـم، نـه سـکّه … »
تـا ایـن کـه در یـک روز زمسـتانی چنـد جـوان او را دوره کردنـد و گفتنـد: «مـا بـه تـو بیسـت سـکّه میدهیـم
بـه شـرطی کـه از شـب تـا صبـح روی بلندتریـن تپّـه ی دهکـده بمانـی و بـه خانـه نـروی».
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752139 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های ملانصرالدین |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | 12 |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچ کـس نبـود. روزی روزگاری در دهکـده ای همیـن نزدیکیهـا، مـرد فقیـر و ناتوانـی بـه همـراه زن و بچّـه اش در خانـه خرابه ای زندگـی میکـرد. بـه هـرجایـی کـه میشـد بـرای کار سـر مـی زد و میگفـت: «بـه مـن کار دهیـد در عوضـش فقـط غـذا میخواهـم، نـه سـکّه … » تـا ایـن کـه در یـک روز زمسـتانی چنـد جـوان او را دوره کردنـد و گفتنـد: «مـا بـه تـو بیسـت سـکّه میدهیـم بـه شـرطی کـه از شـب تـا صبـح روی بلندتریـن تپّـه ی دهکـده بمانـی و بـه خانـه نـروی». |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.