توضیحات
در این کتاب آمده است:یکـی بـود، یکـی نبـود غیـر از خـدای مهربـان هیچ کـس نبـود. روزگاری در شـهری کـه بهلـول
زندگـی می کـرد،مـرد ثروتمنـدی بهنـام حـاج مـراد بـود کـه بسـیار علاقـه داشـت خـودش را
خیّـر و خیرخـواه مـردم نشـان دهـد. به همیـن خاطـر هـر وقـت میخواسـت بـه نیازمنـدی
کمـک کنـد جلـوی چشـم مـردم ایـن کار را انجـام مـی داد و در مهمانـی و جمع هـا، مـدام
از کارهـای خوبـش تعریـف می کـرد و میگفـت: «مـن چنـد بـار بـه خانـه ی خـدا رفتـه ام،
چنـد بـار هـم بـه زیـارت ایـن امـام و آن امـام ».
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752061 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های بهلول دانا |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | ۱۲ |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نبـود غیـر از خـدای مهربـان هیچ کـس نبـود. روزگاری در شـهری کـه بهلـول زندگـی می کـرد،مـرد ثروتمنـدی بهنـام حـاج مـراد بـود کـه بسـیار علاقـه داشـت خـودش را خیّـر و خیرخـواه مـردم نشـان دهـد. به همیـن خاطـر هـر وقـت میخواسـت بـه نیازمنـدی کمـک کنـد جلـوی چشـم مـردم ایـن کار را انجـام مـی داد و در مهمانـی و جمع هـا، مـدام از کارهـای خوبـش تعریـف می کـرد و میگفـت: «مـن چنـد بـار بـه خانـه ی خـدا رفتـه ام، چنـد بـار هـم بـه زیـارت ایـن امـام و آن امـام ». |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.