توضیحات
در این کتاب آمده است:یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچ کـس نبـود. روزی از روزهـا مـردی در
حـال مشـورت بـا دوسـتانش بـود، او بـه آن هـا گفـت:«ای همـکاران! مـن مانده ام کـه
بـرای خریـد و فـروش چـه کالایـی را بخـرم تـا آن را درشـهر دیگـر بفروشـم.» آن هـا هـر
یـک چیـزی گفتنـد. یکـی از آنهـا گفـت: «بـرو از بهلـول کمـک بخـواه.» تاجـر رفـت و بـه
دنبـال بهلـول گشـت. او از بهلـول سـؤال کـرد: «ای بهلـول دانا! مـن چـه بخـرم تـا بـا
فـروش آن سـود کنـم؟» بهلـول جـوابداد: «آهـن و پنبـه!» آن مـرد رفـت و مقـداری آهـن
و پنبـه خریـد و بـرای فـروش بـه شـهرهای دیگـر بُـرد.
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752030 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های بهلول دانا |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | ۱۲ |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچ کـس نبـود. روزی از روزهـا مـردی در حـال مشـورت بـا دوسـتانش بـود، او بـه آن هـا گفـت:«ای همـکاران! مـن مانده ام کـه بـرای خریـد و فـروش چـه کالایـی را بخـرم تـا آن را درشـهر دیگـر بفروشـم.» آن هـا هـر یـک چیـزی گفتنـد. یکـی از آنهـا گفـت: «بـرو از بهلـول کمـک بخـواه.» تاجـر رفـت و بـه دنبـال بهلـول گشـت. او از بهلـول سـؤال کـرد: «ای بهلـول دانا! مـن چـه بخـرم تـا بـا فـروش آن سـود کنـم؟» بهلـول جـوابداد: «آهـن و پنبـه!» آن مـرد رفـت و مقـداری آهـن و پنبـه خریـد و بـرای فـروش بـه شـهرهای دیگـر بُـرد. |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.