توضیحات
در این کتاب آمده است:یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیـچ کـس نبـود. روزی همین طـور کـه
بهلـول بـا چـوب دسـتی اش از کوچه ای میگذشـت، چشـمش بـه مـردی افتـاد کـه در
گوشه ای نشسـته و در حـال گریـه بـود .جلـو رفـت و گفـت: «ای مرد!چـرا گریـه می کنـی؟
مشـکلت را بـه مـن بگـو شـاید بتوانـم کمکـت کنـم!» مـرد سـرش را بـالا آورد و جـواب داد:
«از تـو ممنونـم ای بـرادر! از صبـح کـه این جـا نشسته ام هیچ کـس حـال مـرا نپرسـید،
حتّـی وقتـی مشـکلم را بـه داروغـه گفتـم، مـرا از محکمـه بیـرون انداخـت و گفـت
بـدون مـدرک کاری بـرای تـو انجـام نمیدهـم. مـن هـم نـا امیـد شـدم و از خـدا خواسـتم تـا کمکـم کنـد».
نویسنده | سارا خسروی برنا |
شابک | 9786003752023 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های بهلول دانا |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | ۱۲ |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیـچ کـس نبـود. روزی همین طـور کـه بهلـول بـا چـوب دسـتی اش از کوچه ای میگذشـت، چشـمش بـه مـردی افتـاد کـه در گوشه ای نشسـته و در حـال گریـه بـود .جلـو رفـت و گفـت: «ای مرد!چـرا گریـه می کنـی؟ مشـکلت را بـه مـن بگـو شـاید بتوانـم کمکـت کنـم!» مـرد سـرش را بـالا آورد و جـواب داد: «از تـو ممنونـم ای بـرادر! از صبـح کـه این جـا نشسته ام هیچ کـس حـال مـرا نپرسـید، حتّـی وقتـی مشـکلم را بـه داروغـه گفتـم، مـرا از محکمـه بیـرون انداخـت و گفـت بـدون مـدرک کاری بـرای تـو انجـام نمیدهـم. مـن هـم نـا امیـد شـدم و از خـدا خواسـتم تـا کمکـم کنـد». |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.