توضیحات
این کتاب از دنیای فرشتگان و شیاطین سخن میگوید، از دنیایی که در آن هفت طبقۀ زيرينِ دنيا سرزمين شياطين، جهنم است و هرچه طبقات پايينتر میرود شياطين قویتر و شرورتر میشوند و پايينترين طبقه، برای پادشاه شياطين، يعنی الهۀ نابود است. هفت طبقۀ بالايی دنيای فرشتگان است، يعنی بهشت، هرچه طبقات بالاتر میرفت فرشتگان و افراد پاکتر و قویتر میشدند و بالاترين طبقه، برای فرشتۀ مقدس و پادشاه فرشتگان، الهۀ آفرينش، است. طبقه میانی هم محل زندگی انسانها است.
جنگ بین الهۀ نابودی و الهۀ آفرینش در تاریخ، به جنگ جهانی اول معروف است و جنگ دومی که بین فرشتگان و شیاطین رخ داد به جنگ جهانی دوم. جنگ جهانی دوم دهها سال طول کشید و درنهایت صلحی موقت بین دو طرف شکل گرفت. مهمترین اثر جنگ جهانی دوم آن بود که انسانها با فرشتگان و شیاطین همپیمان شدند و با آنها ازدواج میکردند.
بعد از گذشت چند نسل، انسانها نیز تغییر کردند و قدرت شیاطین و فرشتگان را به ارث بردند. دیگر انسانها موجودات ضعیفی به حساب نمیآمدند و پابهپای موجودات دیگر میجنگیدند. قویترینِ انسانها گروهی بودند به نام نگهبانان صلح. آنها مسئول ایجاد صلح بین قبایل مختلف بودند و با تمام توان از آتشبس ایجادشده محافظت میکردند. همه میدانستند روزی دوباره جنگ آغاز خواهد شد و جنگ جهانی سوم تمام دنیا را نابود خواهد کرد پس در زمان صلح خود را آمادۀ نبرد نهایی میکردند که جادوگر اعظم، رهبر نگهبانان، صلح مرلین آنرا پیشبینی کرد: «روزی خواهد رسید که فردی برخواهد خاست و تمام تاریکی دنیا را در خود فرو خواهد برد و امید را برای جهانیان زنده خواهد کرد…»
این کتاب روایت این جهانها است و جنگ میان آنها که سرنوشت دنیا را تغییر خواهد داد.
نویسنده | فرید طاهری |
شابک | 9786227953022 |
ناشر | نامه مهر |
موضوع | رمان فانتزی، هیجان انگیز و وهم آلود |
ردهبندی کتاب | ادبیات فارسی (شعر و ادبیات) |
قطع | رقعی |
نوع جلد | سلفون |
نوع کاغذ | تحریر |
نوع چاپ | دیجیتال |
چاپ شده در | ایران |
تعداد صفحه | 162 |
سایر توضیحات | بخشی از کتاب افسانه شیطان سیاه بعد از جنگ جهانی اول و از بين رفتن پادشاه شياطين در جهنم هرجومرج آغاز شد. شياطين بزرگ تصميم گرفتند برای هر طبقه از جهنم پادشاهی انتخاب کنند. در هر طبقه از جهنم قبايلی زندگی میکردند و رسم بر آن بود که رئيسِ قویترين و بزرگترين قبيله به عنوان پادشاه طبقه انتخاب شود. در طبقۀ دوم جهنم، قبيلهای مرکب از انسانها و شياطين وجود داشت، به نام قبيلۀ اِگنايت. در اين قبيله شياطين پوستی قرمزرنگ داشتند و انسانها چشمانی مانند آتش که نشاندهندۀ قدرتشان بود. از ويژگیهای بارز مردمان اين قبيله توانايی استفادۀ آنها از عنصر آتش و جادوهای آتشين بود. رئيس قبيله انسانی باوقار و قدرتمند بود. طوری که تمام شياطين طبقۀ دوم جهنم به او احترام میگذاشتند. حدود 1400 سال بعد از جنگ جهانی اول، رئيس قبيلۀ اِگنايت، که يک انسان بود، در سفری که به زمين داشت عاشق شيطانی مرموز شد. نه اصلونسب آن شيطان مشخص بود نه کسی میدانست او از کدام قبيله است، اما اينها برای رئيس قبيله اهميتی نداشت، چون ديوانهوار عاشق چشمان سياه آن شيطان شده بود. شيطانی که همه او را الهۀ پاکدامنی میخواندند. اينکه رئيس قبيله بخواهد با کسی خارج از قبيله ازدواج کند برای بزرگان قبيله ننگ بزرگی بود، چون آنها الهۀ پاکدامنی را از اعضای خود نمیدانستند و به او اعتماد نداشتند. مشخص نبودن اصلونسب او نيز اين بیاعتمادی را بيشتر میکرد. عاقبت رئيس قبيله با الهۀ پاکدامنی ازدواج کرد و حاصل اين عشق پسری بود که وليعهد برحق پادشاهی بود، اما در اين بين اشکالی وجود داشت. فرزند تازهمتولدشده چشمانی قرمزرنگ نداشت و برعکس چشمانی سياهرنگ داشت. همين موضوع دليلی بر اين بود که فرزند بهدنياآمده از قدرتهای قبيله بیبهره است و تمام قبيله اين را ننگ میدانستند و به نظرشان مقصر اصلی مادر فرزند، يعنی الهۀ پاکدامنی بود، اما چون نمیتوانستند روی حرف رئيس قبيله حرف بزنند همگی سکوت کردند. بزرگان شياطينِ اگنايت که هرگز راضی نمیشدند چنين فرد ضعيفی در آينده پادشاهشان بشود و وجود اين نوزاد را مايۀ تمسخر از سوی قبايل ديگر میدانستند، در خفا نقشۀ قتل او را کشيدند. |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.