توضیحات
اصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هرچه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پلهها
پایین فرستادند! و از مخلص با همه اهن و تولپ و اسم و رسم عکسبرداری و انگشتنگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانمها از لای در به دست رفتگر میدهند بنده را هم تحویل بند دادند!!!
نمیدانم شما هم این منظره را دیدهاید؟ سابقاً بچههای شیطان و بازیگوش گربهای را توی کیسهای میانداختند و مدتی دور سرشان توی هوا چرخ میدادند، بعد گربه را از کیسه بیرون میآوردند و موشی جلوی او میانداختند. گربهی بیچاره چنان گیج و منگ بود که تا مدتی حتی موش را نمیدید و به او توجه نمیکرد!!!
آن روز هنگامی که من وارد کریدور زندان شدم این حالت عیناً در وجودم پیدا شد. به قدری ناراحت و گیج بودم که حتی حرفهای دو سه نفری را که اطرافم جمع شده بودند و به من دلداری میدادند نمیشنیدم.
اما از آنجایی که انسان در برابر حوادث نرمش زیادی دارد و در مقابل پیشامدها خیلی زود تسلیم میشود، من هم زودتر از آنچه فکر میکردم حالم تغییر کرد.
به خصوص حادثهای که پیش آمد بیشتر به این تغییر حالتم کمک کرد.
نویسنده | عزیز نسین |
مترجم | رضا همراه |
شابک | 9786003763791 |
ناشر | نگاه |
موضوع | داستان ترکی قرن 20 |
ردهبندی کتاب | ادبیات دیگر زبانها (شعر و ادبیات) |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | بالکی |
چاپ شده در | ایران |
زبان نوشتار | فارسی |
گروه سنی | بزرگسال |
تعداد صفحه | 288 |
تعداد جلد | 1 |
وزن | 290 گرم |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.