توضیحات
آره مادر؛ هشت ساله بودم که شوهرم دادند. از مکتب که اومدم خونه، ديدم دو تا عموهام و عمههام با چند نفرغريبه تو اتاق نشستهاند. مادر خدا بيامرزم همون توي هشتي دو تا وشگون ريز از لُپهام گرفت تا صورتم گل بندازه و قرمز و خوشگل بشم، و تا اومدم گريه کنم، گفت: هيس؛ خواستگار اومده، خواستگار. حاجحسين خدابيامرز، بيست و هشت سالش بود و من هشت سالم؛ تا اومدم بپرسم چه خبره، گفت: هيس؛ شگون نداره عروس زياد حرف بزنه.
نویسنده | زهره محمدی |
شابک | 978-600-313-928-2 |
ناشر | سفیراردهال |
موضوع | داستان، رمان |
قطع | وزیری |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحه | 151 |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.