توضیحات
یکـی بـود، یکـی نّبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچکـس نبـود. نسـیم خنکـی از لابه لای خشـت های مسـجد
بـه صـورت مـلا می خـورد. بعـد از گذشـت چنـد دقیقـه، مـلّا کـه بـه خاطـر فـرار از گرمـای هـوا بـه مسـجد پنـاه آورده بـود،
احسـاس خـواب آلودگـی کـرد و کفشهـا و بقچـه اش را در گوشـه ای گذاشـتّ و آرام آرام بـه خـواب رفـت.
بعـد از سـاعتی از خـواب بیـدار شـد و دیـد کـه کفشهایـش را دزدیدهانـد. مـلا بـا ناراحتـی از مسـجد بـه سـمت خانـه اش روان شـد.
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752184 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های ملانصرالدین |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | 12 |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نّبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچکـس نبـود. نسـیم خنکـی از لابه لای خشـت های مسـجد بـه صـورت مـلا می خـورد. بعـد از گذشـت چنـد دقیقـه، مـلّا کـه بـه خاطـر فـرار از گرمـای هـوا بـه مسـجد پنـاه آورده بـود، احسـاس خـواب آلودگـی کـرد و کفشهـا و بقچـه اش را در گوشـه ای گذاشـتّ و آرام آرام بـه خـواب رفـت. بعـد از سـاعتی از خـواب بیـدار شـد و دیـد کـه کفشهایـش را دزدیدهانـد. مـلا بـا ناراحتـی از مسـجد بـه سـمت خانـه اش روان شـد. |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.