توضیحات
در این کتاب آمده است:یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچکـس نبـود. بهلـول در خرابـه ای زندگـی می کـرد
کـه در کنـارش، کفّاشـی، دکّان داشـت. روزی از روزهـا کفّـاش، پنجـره ای بـه سـمت خرابـه درسـت کـرد
تـا بـوی چسـب او را اذیّـت نکنـد. بهلـول از همه جـا بی خبـر کـه هفـت هشـت سـکّ های بـه دسـت
آورده بـود، آمـد و بـا خـود گفـت: «ایـن سـکّه ها را زیـر خـاک پنهـان کنـم تـا وقتـی کـه احتیـاج پیـدا کـردم
بـه سراغشـان بیایـم و بهقـدر نیـاز از آن هـا بـردارم.» پـس دسـت به کار شـد و در گوشه ای از خرابـه،
چاله ای کنـد و سـکّه ها را درون آن گذاشـت.
نویسنده | زهره فیض آبادی |
شابک | 9786003752085 |
ناشر | انتشارات برف |
موضوع | حکایت های بهلول دانا |
قطع | خشتی |
نوع جلد | شومیز |
نوع کاغذ | تحریر |
تعداد صفحه | ۱۲ |
گروه سنی | ب |
چاپ شده در | ایران |
نوع چاپ | افست |
وزن | 49 گرم |
سایر توضیحات | یکـی بـود، یکـی نبـود. غیـر از خـدای مهربـان هیچکـس نبـود. بهلـول در خرابـه ای زندگـی می کـرد کـه در کنـارش، کفّاشـی، دکّان داشـت. روزی از روزهـا کفّـاش، پنجـره ای بـه سـمت خرابـه درسـت کـرد تـا بـوی چسـب او را اذیّـت نکنـد. بهلـول از همه جـا بی خبـر کـه هفـت هشـت سـکّ های بـه دسـت آورده بـود، آمـد و بـا خـود گفـت: «ایـن سـکّه ها را زیـر خـاک پنهـان کنـم تـا وقتـی کـه احتیـاج پیـدا کـردم بـه سراغشـان بیایـم و بهقـدر نیـاز از آن هـا بـردارم.» پـس دسـت به کار شـد و در گوشه ای از خرابـه، چاله ای کنـد و سـکّه ها را درون آن گذاشـت. |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.